فندوق کوچولوی مامانفندوق کوچولوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

سارا و کوچولوش

بدون عنوان

سلام دخترم الان که میخوام این پست رو بزارم داری بغل مامان شیر میخوری.باباجون هم نیست رفته عروسی دوستش محمد صفری.من و شما فقط خونه ایم. دیشب من و بابا خیلی خوشحال شدیم چون بالاخره شما پی پی کردی.چند وقتی بود که پی پی نمیکردی و من و بابا خیلی نگران بودیم.همه میگفتن طبیعیه اما من نگران بودم و هر بار که عوضت میکردم منتظر بودم ببینم پی پی میکنی یا نه تا 4 روز پیش من و بابا کمکمت میکردیم. بعدش گفتن طبیعیه بزار خودش پی پی کنه کمکش  نکنین تا اینکه دیشب ساعت های 12 شب که خواستم پوشکتو عوض کنم یک عالمه پی پی کردی سه دفعه پشت سر هم.خب من و بابا خوشحال شدیم و از نگرانی در اومدیم. قبلش هر کاری میکردم خاکشیر .آبجوش نبات تنهایی .آبجوش نبات...
26 دی 1393

ما برگشتیم

سلاااااااام اول سلام به دوستای وبلاگیمون.بابت تاخیر ببخشید دوستان.مرسی که به یادمون بودین و به ما سر میزدین دوستون داریم هوارتااااااا دوم سلام به دخترم.خوبی مامان.بالاخره برگشتیم تهران.الان هم داری بغل مامان شیر میخوری و وول میخوری منم همراه با شیر دادن تو صبحانه میخورم. این روزا حسابی سرم شلوغه .بعضی از روزها ارومی بعضی از روزها هم نا ارومی و همش باید کنارت باشم بغلت کنم.دیروز از صبح که بیدار شدی تا شب فقط کنار شما بودم اصلا نتونستم به کارای خونه برسم. روزها میخوابی و شبها خواب خرگوشی میری.شبها روی تخت خودمون بین من و باباجون میخوابی. واکسن دو ماهگیتو همرا با عزیزجون و آقاجون رفتیم زدیم.خیلی گریه کردی و نزدیکهای غروب تب کردی ...
21 دی 1393
1